فاصله های عاشقی!
سلام روح دمیده در وجودم!
حال مهربانم بهتر شده ؟؟
از قدیمی ها شنیده ام که قدیمها اگر کسی عزیزش ناراحتی و دردی داشت
خودش را بلاگردانش می کرد و این انرژی آنقدر قدرت داشت که درد از عزیز بگیرد و برجان خود بکشاند
لحظه آخر در فاصله های دور دلم را بلاگردانت کرده ام تا معجزه ی عشق شاید درد از عزیزم بگیرد و برجان من بریزد!
ساعتی چشمهایم میزبان باران بود و پشت رنگین کمان چشمهایی که آفتاب بودن تو را لمس می کند چقدر عاشقی می چسبد!
کاش هنری داشتم توانی داشتم می توانستم در کنارت و مرهمی بر دردت باشم!
فاصله های عاشقی هم دنیایی دارد! دنیایی پر از حسرت پر از آرزو و پر از درد!
یادت می آید؟ می خواستی دوستت داشته باشم.....................................................................................................
حالا اما چقدر قصه فرق می کند! " قصه غصه که در دولت یار آخر شد"
دلم را میفرستم هر کجا که باشی تا نگهبان وجود تو باشد که مبادا .................................
اگر به وجود، ناامیدم از آمدن، دلم را می فرستم تا قاصد لحظه های خوش تو باشد برایم!
اگر چشمهایم بی فروغند ار رویت حضور تو، دلم را می فرستم تا سیر جلوه ی ماهت را تماشا کند!
اگر ناتوانم از گفتن و شنیدن با تو! دلم را می فرستم تا همدل و همزبانت باشد!
این ساعتها میزبان دل من باش! و مراقب بهترین من!
شبت بخیر ماه مهربانم! خدانگهدارت!